|
پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 20:4 :: نويسنده : محمد
بصیرت ، مسئله این است ... ! سکانس اول / یه روزی از روزای خدا – قبل محرم 89 یه روز دلم گرفته بود و درست یادم نمیاد که چرا زود از مدرسه اومده بودم و خوب یادمه که بچه ها هیئت داشتن برای مراسم ده شب اول محرم خیمه می ردند ؛ منم که بیکار با خودم گفتم که چه خوبه برم کمک ، هم یه کمکی میشه و هم من بیکار نیستم . خلاصه کم و بیش بهشون کمک کردم ! خوب یادمه که اون روزا بچه ها چه قدر با عشق و علاقه کار می کردن و واقعا عاشقانه منتظر بودن تا محرم اربابشون بیاد و مثل اون روزا که شهدا برای اربابشون عزاداری می کردن ، عزاداری کنن ! هنوز هم دارم به حال بعضی هاشون غبطه می خورم و این که من نتونستم حتی به اندازه یکیشون که می گفت چند روزه نخوابیده به هیئت امام حسین کمک کنم !
سکانس دوم / ده شب اول محرم به خاطر درسهام نتونستم زیاد برم خیمه ، از کل ده شب کلا سه چهار شب رو تونستم درک کنم ! اما مهمش اینه که تاسوعا و عاشورا رو تو خیمه بودم اما مهم تر از این دو تا عصر عاشورا بود که عجبا به من چسبید ! بالاخره عصر روز دهم هم به پایان رسید و بچه ها دشتن خیمه رو جمع می کردند ! چه دلگیر بود ! بعد از 45 روز تلاشی که بچه ها برای علم کردن خیمه داشتند حالا توی دو سه ساعت کل خیمه جمع میشه و وسایلش فرستاده میشه انبار تا محرم بعد ! مخصوصا اون صحنه ای که برای عصر عاشورا زده بودن واقعا آدم رو به کربلا می برد !!!
سکانس سوم / چند روزی قبل از امروز – بهمن 89 می دونی الآن که دارم فکر می کنم می بینم که واقعا چه زود بگذشت و برفت و حالا حالا ها باید منتظرش بود ؛ محرم رو می گم ! چه زود بیامد و ما را هوایی کرد تا سال دگری از ساروز حماسه خونین عاشورا بگذرد و هر روز نسبت به روز قبل حسین (ع) و حسینیان را بیشتر به عالمیان بشناساند ! راست ، این روزها داره سریال « مختارنامه » پخش می شه و من تازه برای اولین باره که دارم با بعضی از اون جوونمرد هایی که امامشون را همراهی کردن و عاشقونه به بهشت برین پر کشیدن آشنا می شم ؛ یعنی کاهلی از من بوده اما می خوام همین جا از کارگردان این مجموعه تشکر کنم ! کجا بودیم !؟؟ آها ، یادم اومد ؛ می گفتم که « کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا » یعنی اینکه عاشورا و کربلا فقط یه روز خاص و یه مکان خاصی نیست بلکه هر روز ممکنه این اتفاقات تکرار بشه ؛ نمونه اش هم همین فتنه پارسال بود که مصداق واقعی عاشورا و کربلا و عاشوراییان و یزیدیان بود ! عده ای خود فروخته در روز عاشورا به خیابان ریختند و حرمت را شکستند و پرده ها دریدن ! تا جایی که بر اساس گفته های استاد پناهیان فتنه شدید تر از دجال رخ داده بود !!! خلاصه اینکه ما نباید فقط محرم که شد پیرهن سیاهمون رو بپوشیم و عزاداری کنیم ، نه ، این ها هم لازمه ولی مهم ترش اینه که از لحظه لحظه محرم درس گرفت و در زندگی به کار برد ، این همون راه نجاته ! « ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه »
سکانس آخر / امروز ، چند ثانیه اینور اونور – 12 بهمن ببخشید که سرتون رو به یاد آوردم ، این چیزایی که گفتم رو فقط واسه خودم نوشتم ؛ نوشتم تا یادم بمونه که فقط سینه زدن و اشک ریختن خالی مهم نیست ، مهم اینه که این سینه زنی و عزاداری با بصیرت توام باشه و مهم ترش اینه که ما بتونیم از این وقایع درس بگیریم و در زندگی مون به کار ببریم تا شاید ما هم از اهل نجات باشیم !!! قربون چشم های نازنینتون ! یا علی نظر فراموش نشه !!! نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |